من کیم و اینجا کجاست؟

من میونگم

و اینجا...یه گوشه دنج و کوچیکه...:)

نظرات (۱۷۱)

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

يكشنبه ۲۲ فروردين ۰۰
۱۱:۵۵

میدونستی من این گوشه دنج و کوچیکو چقد دوس دارم؟

الی عزیزم

نمی‌دونم این جواب رو می‌بینی یا نه.

مدت زیادی گذشته، اینطور نیست؟

حقیقتش، چند روز اخیر خیلی فکر می‌کنم؛ در واقع من همیشه فکر می‌کنم، اما حالا کمی ذهنم بیشتر پر از خالی شده.

می‌دونی، نمی‌دونم اصلا چرا دارم این جواب رو می‌نویسم، شاید فقط دلم می‌خواد کمی از هیچ وقت پاسخی ندادن و همیشه فرار کردن فاصله بگیرم.

از چیزهایی که بهش فکر می‌کنم، خاطراتم با توئه.

خاطراتی که عطر توت فرنگیش با رگه هایی از شکلات تلخ به وضوح، حتی حالا هم شنیده می‌شه و نمی‌دونی چقدر این عطر در دل و جان منه!

اون زمان، بدترین روز های من بود.

روحم شکسته بود، ذهنم در تب و تاب، و قلبم از تپش افتاده.

روزگار عجیبی رو می‌گذروندم، خیلی عجیب.

اما وجود تو در آرامش بخش ترین حالت ممکن آشوبم می‌کرد!

آروم بودم و در عین حال، آشفته؛ باعث می‌شدی درگیر تناقض بشم.

شاید با خودت بگی، چی داری می‌گی میونگ؟

الان؟ حرف هات به درد کی می‌خوره؟ من یا خودت؟ اصلا هدفت چیه؟

نمی‌دونم. شاید اگه می‌دونستم بهت می‌گفتم، اما اجازه بده نزدیک ترین جوابی که در حال حاضر باعث شد بنویسم رو برات بگم.

حس می‌کنم نسبت به دو سال پیش، کمی بالغ تر شدم. مطمئن نیستم کلمه‌ی "بالغ" خیلی درست باشه. چون از حق نگذریم، من پوچ ترین پوچ این دنیام. از هیچم و در نیستی خودم به دنبال خودمم. اما با این حال حس می‌کنم از چیزی گذشتم که باعث شده تب و تابم شکل دیگه‌ای به خودش بگیره.

از خودم می‌پرسم، الی واقعا همونیه که فکر می‌کنم؟ با خودم می‌گم اگه درون مایه‌ی این واقعیت از جنس متفاوتی نسبت به چیزی که همیشه دیده بودم باشه چی؟

بعد به خودم می‌‌گم شاید خیلی هم مهم نباشه. فقط شاید. چون این یه مسئله متقابله.

بگذریم، بیا از موضوع منحرف نشیم.

همه‌ی این ها رو گفتم تا به این برسم.

من تو رو دوست داشتم. نمی‌تونستم قبولش کنم، آخه از هر لحاظ بهش نگاه کنی منطقی نبود. حتی حالا هم مطمئن نیستم منطقی باشه. اما جدیدا فهمیدم بعضی چیز ها بهتره منطقی نباشن؛ لازم نیست توی عمق وجود هر چیزی منطق پیدا کنی تا بپذیری.

مطمئن نیستم روزگارت چطور می‌گذره شکوفه‌ی توت فرنگی من، اما یادت نره تو یه روزی دلیل لبخند میونگ کوچولویی بودی که خودش رو توی گوشه‌ی دنج و کوچیکش حبس کرده بود.

امیدوارم هر جا که هستی، عشق رو پیدا کنی، لبخند زدن رو توی اوج اشک یاد بگیری، و زندگی رفیق وفادارت باشه.

لبخندت شیرین، عزیزک من.

پ.ن: خاطراتی که اینجا ساختیم رو می‌خونم و به حال خودمون لبخند می‌زنم. چقدر کودکانه و احمقانه رفتار می‌کردم! چطور تحملم می‌کردی آخه؟!

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۶ مهر ۰۱
۲۱:۱۱

تو...توئه لعنتی

میخوام یه جواب بلند بالا برات بنویسم..ولی اون النای قبلی نیستم که دستام جون نوشتن داشته باشه...

حتی مغزم یاری نمیکنه چیزی بنویسم

چی باید بهت بگم میونگا؟

انتظار جواب بلند هم ندارم شکوفه‌ی توت فرنگی.

چی؟ هیچی! از حال قلبت بگو برام.

از حال قلبت بگو؛ چون هیچ وقت بهم نگفتی حال دلت چطوره...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۶ مهر ۰۱
۲۲:۳۶

بازم رفتی و دیگه قرار نیست برگردی؟

از اول هم مقصودم برگشتن به بیان نبود و نیست...شاید چون این صفحه‌ی روزگارم رو نصفه نیمه بستم.

فقط می‌خواستم حالت رو بپرسم، همین.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۰۲:۰۵

این دفعه نباید بری

حوصله چونه زدن ندارم ولی نرو

می‌خوای قول دروغ بدم بهت؟ این چیزیه که می‌خوای عشق کوچولو؟

توی این مدت چیز دیگه‌ای رو نه کاملا، اما حدودا متوجه شدم.

آدما می‌رن. چه بخوای و چه نخوای، می‌رن.

بعضی وقت ها جسمی و بعضی وقت ها هم...فکری؟

کمی مسخره به نظر می‌رسه، اما کلا منظورم اینه رفتن بخشی از اومدنه.

همونطور که از دست دادن بخشی از به دست آوردنه.

بگذریم، چون منم نمی‌خوام چونه بزنم و بگم آه باید برم نه جلومو نگیر و از این چرت و پرتا...

و هی...؟ نمی‌خوای بهم بگی، مگه نه؟

گرچه اصرار نمی‌کنم، چون فکر کنم هر دوتامون برای اصرار خسته‌ایم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۰۹:۳۱

هوم

تا هر وقت میخوای بمون

ای دونت نو

باشه...

به هر حال فقط می‌خواستم حالت رو بپرسم و یه سری چیزها رو هم بگم که خب...گفتم.

همین.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۳:۲۸

اوضاع چطوره

مثل همیشه‌ست، فقط کمی بیشتر از کمی چاشنی مشکی داره.

و اوضاع خودت؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۳:۴۲

رنگی میشه...صبر داشته باش

من؟دقیق نمیدونم...بعد سه سال افسردگی الان خوبم ولی این روزا...رو مود نیستم خیلی

منتظرم؛ ولی مطمئن نیستم اونم منتظر من باشه.

دلم می‌خواد یه کوه حرف بزنم اما می‌دونی چیه؟ چی باید بگم بهت؟ تکرار مکررات دایره‌ایه که فقط تکرار می‌شه و تکرار می‌شه و توی بی نهایتش غرقت می‌کنه.

کار زیادی بلد نیستم، پس فقط آرزو می‌کنم؛ کاری که این روزا تنها چیزیه که ازم بر می‌آد.

برای قلب و لبخندت آرزو می‌کنم چون بهترین کاریه که می‌تونم انجام بدم.

دلم می‌خواد بگم برام حرف بزن، همونطور که بارها از من خواستی.

اما می‌دونی، تو خسته‌ای و من توی تک تک حروفی که می‌نویسی می‌بینمش و به هر حال هم من فقط منم و این من هیچ قدرتی نداره.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۴:۰۴

تو تویی..این کلمه عجیبیه

کلی حرف دارم برات بزنم

ولی تو نیستی..نمیدونم

شاید

اصراری هم ندارم، اما اگه خواستی و دلت راضی بود، فعلا هستم و فکر کن این ادای دِین منه در برابر تک تک صبوری هات.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۴:۳۰

ادای دین...بیخیال دود

جای دیگه هست بتونم باهات حرف بزنم؟تل مثلا؟از اینجا بدم میاد

متاسفانه پلتفرم دیگه‌ای فعلا در دسترسم نیست؛ همشون از کار افتاده‌‌ان تقریبا

همچنین، حقیقتا؛ ولی همچنان اگه چیزی هست که می‌خوای بگی، گوش می‌دم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۵:۴۲

اینجا..هیچی نمیتونم بگم

می‌فهمم، قصد ندارم بهت فشاری وارد کنم برای گفتن چیزی.

متاسفم که حتی توی شنیدن هم خوب نیستم...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۶:۰۸

تا کی هستی

ببین، من همیشه اینجا بودم.

همیشه نمی‌دونم از دید تو چیه، اما من هر از چند گاهی می‌اومدم و پست بچه ها، و همینطور تو رو نگاه می‌کردم، کامنت ها رو می‌خوندم و بعد هم می‌رفتم؛ همین قدر ساده.

و ازم نخواه که برات توضیح بدم چرا رفتم وقتی عملا اونجا بودم و در عین حال نبودم، چون انرژی توضیح دادنش رو ندارم...

من فقط...یادم اومد یه سری چیزا رو نگفتم و بیشتر از اون فهمیدم دلم نمی‌خواد توی قلب خودم بمونه، چون لایق پرواز بود.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۹:۳۶

این برام عجیبه یکی دیگم منو توت فرنگی میبینه

چه جالب، فکر کنم می‌دونم کیه و فکر کنم نمی‌دونم؟

به هر حال شاید دید من و اون از توت فرنگی متفاوت باشه و شاید هم نه...کی می‌دونه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۹:۴۵

میدونی؟حدست اینه که کیه؟

رز سفیدت؟ فکر کنم اینجوری صداش‌ می‌کنی.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۱۹:۵۷

اره خب به نظر مینهی یه توت فرنگی متحرکم

عجیبه که اوایل وقتی باهاش حرف میزدم فکر میکردم تویی که اسمتو تغییر دادی

شاید مینهی همزاد منه...گرچه مطمئن نیستم این کلمه‌ایه که براش استفاده می‌‌شه؟ یا چیز دیگه‌ای بود؟ هیچ وقت نفهمیدم...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۰:۲۴

نمیخوام اینو بگم

و از گفتنشم متنفرم

ولی دلم برات تنگ شده بود ستارهِ آسمون

برای چی؟ از دلتنگ شدن متنفری یا می‌ترسی؟

هی...اینجا رو ببین...برام یه لقب انتخاب کردی؟ دوستش دارم...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۰:۴۰

ازش نمیترسم..تنفرم اینه که میدونم قراره تکرار بشه

لقبت همیشه همین بوده

نبودی و نیستی که باهاش صدات کنم

عشق هم تکرار می‌شه، درد، لبخند، اشک، ترس و حتی تنفر...از همشون متنفری؟

ولی هیچ وقت اینجوری صدام نکردی؛ حتی وقتی بودم، غیر از اینه؟

گرچه مهم هم نیست به هر حال.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۰:۵۱

دلم برای حرفامون که توش پر از دوگانگی بود تنگ شده بود ستاره کوچولو

فرصت گفتنشو ندادی

رفتی

خیلی راحت

باید بگم همچنین، حقیقتا.

باشه، قبول دارم رفتم و آره، من فرصتی نداشتم چون فرصتی نبود.

من حتی فرصت نداشتم به قولی که دادم عمل کنم، چه برسه به اینکه این لقب رو بشنوم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۰:۵۷

قول...چه قولی؟

می‌خواستم مواظب شکوفه‌های توت فرنگی توی قلبم باشم، که خب نبودم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۱:۰۳

توی ریشه خفشون کردی...نه؟

رها کردنشون تصمیم من نبود و محض اطلاعت، اونا خیلی سمج تر از ماهیچه‌ی سرخ و تپنده‌ی منن.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۱:۰۷

هنوزم مثل قبل دوست داشتنی ستاره اسمون...

چرا؟

مثل تو؟

نمی‌دونم راستش...به هر حال عطرشون اعتیاد آوره و منم یه معتاد کم توانم، در نتیجه انتظار زیادی نباید ازم داشته باشی.

زیاد چرت و پرت می‌گم؟ شرمنده...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۱:۵۷

من دوست داشتنی نیستم

چرت و پرت؟حتی نزدیکشم نیستی

حرف بزن

دلم برای حرف زدنت تنگ شده

ببین بچه جون، دیگه با این حرفا نظرم نه تغییر می‌کنه، و نه باهات چونه می‌زنم چون می‌دونم تو باید خودت به یه باور برسی و من نمی‌تونم توی ذهنت فرو کنمش.

دژاوو که می‌گن همینه، نه؟

ولی نه الی. نه. این بار توی برای من حرف بزن. تو از روزگارت برام بگو. آره آره، گفتی اینجا راحت نیستی؛ می‌دونم.

اما...هی، من دوست دارم تو برام حرف بزنی. این خواسته‌ی کوچیکِ بزرگیه اما فقط...بارها این گذشته‌ای که اینجا با تو ساختم رو مرور می‌کنم و آخرش از خودم می‌پرسم الی کی بود؟ اصلا الی کیه؟ من از این شکوفه‌ی توت فرنگی چی می‌دونم؟ جوابش ساده‌ست: رسما هیچی!

می‌خوام بهم بگی الی، شکوفه‌ی توت فرنگی، النا، توت فرنگی وحشی، عشقِ عشق، کیه...

با چیزای فیزیکی توضیح نده...فقط از خودت برام بگو. خودِ خودت.

آره، خودمم می‌دونم چقدر خنده داره. بهت می‌گم اصراری در کار نیست و بعد انقدر...کنجکاوم...اگه اصرار و عطش درک کردن نیست پس دقیقا چیه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
۲۲:۵۲

الی..بهم نگو الی دوسش ندارم

تو سوالاتو بپرس تا من جوابشو بدم

چی بگم؟ توت فرنگی؟

خب الان سخت شد...نمی‌دونم از چی بپرسم.

آدما چجوری هم رو می‌شناسن اصلا؟

شاید هیچ وقت نمی‌پرسن...شاید فقط می‌گردن و قضاوت می‌کنن.

تهش همینه به هر حال؛ قضاوت.

قبلا فکر می‌کردم قضاوت چیز بدیه و با سختی بر این باور بودم نباید قضاوت کرد اما هی، من واقعا چطور می‌تونم قضاوت نکنم؟

اصلا آدما چجوری قضاوت نمی‌کنن؟ قضاوت به طور کلی یعنی نظر دادن راجع به شخصی وقتی هنوز نمی‌شناسیش و خب...این یه چیز طبیعی نیست که همه ناخودآگاه انجامش می‌دن؟

گرچه منظورم قضاوت زننده نیست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۰۰:۰۲

نمیدونم..شاید

قضاوت ناخوداگاهه...میاد و نمیره

چیزیه که براساس محیط اتفاق میوفته..و کاریشم نمیشه کرد

البته گاهی

سوالی نپرسیدی

سوال؟ نمی‌دونم و این عجیبه.

مثلا...اه واقعا نمی‌دونم من جدی جدی توی سوال پرسیدن افتضاحم.

بیا از ساده ترین و کلیشه‌ای ترین چیز ممکن شروع کنیم.

رنگی که دوست داری رو بهم بگو و برام توضیح بده چرا.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۰۰:۳۹

رنگ...قبلا مشکی رنگی بود که دوستش داشتم ولی الان..

سرمه ای،لاجوردی،و یاسی رو دوست دارم..به یا مشکی که روی همشونه.

سیاهی همه جا یه اثری میذاره

هر سوالی که میپرسی...خودتم جوابشو بده

سیاهی همه جا یه اثری می‌ذاره...

حله

من آبی رو دوست دارم چون امنه. باید لبخند آبی و آغوش همیشه بازش رو ببینی تا دوستش داشته باشی. خاکستری رو دوست دارم چون دلش می‌خواد بخنده اما فقط...خسته‌ست. خیلی خیلی خسته. سبز رو دوست دارم چون سرخوشه، و در عین حال قصه‌گو ترین رنگیه که می‌شناسم. بعد از تمام این ها، زرد رو دوست دارم چون همیشه‌ی خدا می‌خنده و می‌‌خنده و پر از عطر زندگیه اما...اما حس می‌کنم زرد چیزی توی وجودش داره که قایمش می‌کنه، چون همونطور که تو گفتی سیاهی همه جا یه اثری می‌ذاره؛ حتی اگه زرد باشه و وجودش از جنس خورشید و روشنایی...

می‌تونی سوال بعدی رو تو بپرسی.

پ.ن: راستی، دیشب خواب دیدم گفتی "برو و دیگه برنگرد، واقعا تحملت رو ندارم"

یه پست رمز دار هم گذاشته بودی که متاسفانه قبل از اینکه بفهمم چیه از خواب بیدار شدم...

می‌دونی که اگه از اینجا بودنم اذیتی می‌تونی بهم بگی، مگه نه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۱۶:۴۴

اره میزاره

آبی رنگ قشنگیه..منو یاد blue&gray میندازه

خدایا...توصیفاتت حالمو خوب میکنه ستاره

سوال بعدی..سبک موسیقی مورد علاقت چیه؟

تو واقعیت این هیچوقت اتفاق نمیوفته

اتفاقا ای روزا تحمل تنها کسیو که دارم..تویی

پست رمز دار؟...شوخی میکنی؟

هیس...چرت و پرت نگو

این جزو محالاته که از بودنت اذیت بشم

سبک خاصی رو دنبال نمی‌کنم، هر آهنگی که بارِ احساسی کافی داشته باشه توی قلب من جا داره.

و تو؟

چطور می‌تونی انقدر...حس دژاوو بهم بدی؟ انگار رسما دارم توی اون بازه‌ی زمانی خاص زندگی می‌کنم...

شکوفه‌ی خوش عطر من، زندگی همینه. پر از غافلگیری هایی که با خودت می‌گی امکان نداره، اما به هر حال امکان داره؛ همه چیز!

همین چند ماه پیش بود که ماه کوچولوی من بهم گفت هر اتفاقی هم بیوفته من انقدر زیبایی توی وجودت دیدم که سیاهی اذیتم نمی‌کنه. دروغ؟ باید اسمشو بذارم دروغ یا...چی واقعا؟ ولی خب، زمان گذشت و حقیقت هم باهاش تغییر کرد.

سوال بعدیم: به نظرت عشق چیه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۱:۳۷

توی این مورد شباهت داریم...

نمیدونم...چیزیه که ناخوداگاهه..شاید؟

تجربش کردم و این رسم دردناکشه..

ماه کوچولوی تو کیه؟

عشق؟میتونیم بگیم ترشح هورمونیه قلبه..ولی نیست

اولش عشق پروانه هایین که توی قلبت بال میزنن

بعدش اروم اروم خسته میشن

مثل قلبت میسوزن و بعدش پروانه ای وجود نداره

درده و درد..البته در صورتی که عاشق ادم درستی نشی

ولی..گاهیم همه چیز درست پیش میره

ممکنه حتی هر روزت اون پروانه های کیوت و بانمکو حس کنی

ولی تهش همینه‌.‌.استرس و دردی که درمان نداره

نظر تو؟

جالبه

شاید.

ماه کوچولوی من؟ یه دوست ساده، فقط همین.

دیدگاهت رو دوست دارم و به نظر من نزدیکه ولی بیشتر از اون دردی که درمان نداره با تفکرات من یکیه.

از دید من؟ از دید من عشق پروانه نیست، شکوفه‌ست. گیاهه. رشد می‌کنه و حتی چیزی هم نمی‌گه و تو حتی نمی‌دونی اونجان تا جایی که عطرشون رو با هر نفسی که می‌کشی حس می‌کنی، لطافت گلبرگ هاشون سر انگشت هات رو قلقلک می‌ده، به خودت می‌آی و میبینی دیگه قلبت جزئی از تو نیست، رسما تو جزئی از قلبتی!

اما هر چقدر زیبا، دردناکه. می‌دونی زندگیت در جریانه، اما مگه می‌شه وقتی اون شکوفه‌های توی قلبت رشد می‌کنن، قلبت رو تیکه تیکه می‌کنن و توی جسم و روحت ریشه می‌کنن به چیز دیگه‌ای فکر کنی؟ واقعا ممکنه؟

همیشه از خودم می‌پرسم اگه شکوفه‌های توی قلب آدما، یا حتی به قول تو پروانه ها سوختن و خاکستر شدن، از اون عشق، عشق دیگه‌ای متولد می‌شه؟

یا فقط...خاکستر رو توی قلبشون که تیکه هاش رو بهم چسبوندن حبس می‌کنن و به خودشون اجازه می‌دن خاکستر تمام وجودشون رو به مرگ بکشه؟

و سوال بعدی؟

پ.ن: تو واقعا...چه جادویی داری؟ چی کار می‌کنی که من رو به من ترینِ خودم بر می‌گردونی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۲:۰۰

عجب

ممکنه کسی پیدا بشه که خاکستراشو دوباره شعله ور کنه

ولی..همیشه اونی که باعث اون خاکسترهدمیتونه خوبش کنه

مرگ نمیاره ولی خب...شاید مرگ جسمی نمیاره

مرگ روحی چرا..

سوال بعدی..

زیبا ترین حرفی که از یه نفر شنیدی چیبود؟

جادو..شاید چون من کنارت خودِ قبلیمم

چطور خاکستر خوب می‌شه؟

می‌تونه منجر به مرگ جسمی هم بشه، متاسفانه...

زیباترین؟ صادقانه بگم، من حافظه‌ی خوبی ندارم و خاطراتی که خوب یادم مونده تاثیرات خیلی عمیقی، چه مثبت و منفی رو من داشتن. گرچه بعضی وقت ها همین تاثیرات عمیق هم فراموش می‌کنم...

با این حال، یک بار شخصی آرزوی آرامش کرد و من بعد ها فهمیدم آرزوش چقدر زیبا و عمیقه...برای همین فراموش کردن اون فرد و آرزوش، با وجود اینکه حتی به هم نزدیک هم نبودیم برام سخته.

و تو؟

خود قبلیت؟ نه. خودت قبلی و بعدی و گذشته و دو روز پیش نه. فقط خودت باش. هر چیزی که..."می‌خوای" باش.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۲:۲۹

خاکستر شعله ور میشه

خوب شدنی نیست

ارزوی ارامش ارزوی قشنگیه...

حافظه من از توام بدتره...چیزی یادم نمونده حقیقتا

سوال بعدی؟

در واقع خودِ واقعیم که پنهان شده

جالبه.

سوال بعدی رو تو بپرس.

پس چرا فقط بهش آزادی نمی‌دی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۲:۴۰

دلم برای پروفایل قبلیت تنگ میشه‌‌‌‌...دلیل لبخندم بود

سوال قبلیم من پرسیده بودم..

جدا؟ ولی من فکر می‌کردم یه جوریه...زیادی حس گذشته داشت.

و اما دلیلی که می‌گم حافظه‌ی خوبی ندارم:

وای پسر، من واقعا ذهنم پر از خالیه. چرا انقدر سوال پرسیدن به تنهایی سخته؟

چیزی هست که واقعا...واقعا واقعا بخوای از من بپرسی؟ (بله درست متوجه شدی؛ بی سوال شدم.)

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۲:۴۹

بیش از حد دوسش داشتم

بی سوالیه بد دردیه..

و بله، عذاب وجدان گرفتم.

آه پس...که اینطور؟

یه چیزی رو دارم حس می‌کنم که همیشه همین ساعت ها حس می‌شه و بدتر از همه اینه که نمی‌دونم چطور توضیحش بدم...پر از غمه، خوشحاله اما می‌دونم خسته و درمونده‌ست. امید داره اما پس اون نا امیدی لعنتی توی چشم هاش دیگه چی می‌گه؟ می‌خواد مواظب باشه اما کی مواظب اونه؟ باید فریاد بکشه اما صداش رو توی سکوتش گم کرده...

تا به حال همچین حسی داشتی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۲:۵۳

نداشته باش..

حس عجیبی داره و انگار واقعی نیست

اره...شده

خیلی وقتا

باشه

دقیقا...

یادمه یه بار گفتی کوتاه شدن جواب به معنی خسته شدن از گفت و گوئه و الان حس می‌کنم حرف اون موقعت رو حس می‌کنم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۲۰

از گفت و گو خست شدی ستاره؟

چطور انقدر ذهنمو میخونی؟

نه اتفاقا، بیشتر حس می‌کنم تو خسته شدی شکوفه کوچولو.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۳۶

من از حرف زدن با ستارم خسته نمیشم

اوه جدا؟

و چی باعث می‌شه فکر کنی من می‌شم؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۴۱

پس بیا ادامش بدیم

چطوری؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۴۶

هرطوری...

برام حرف بزن

کی می‌تونه بگه جهان پیشرفت کرده وقتی نمی‌تونم از صفحه‌ی گوشی رد بشم و بگیرم...نوازشت کنم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۵۱

دلم میخواست ابن قابلیت وجود داشت که الان بشه در آغوش بگیرمت

اتفاقا امروز داشتم فکر می‌کردم اگه به صورت حضوری من رو می‌دیدی باز هم همین احساس رو داشتی؟

منِ اینجا آروم تره و‌...راحت تر؟ آره، راحت تره.

اما من بیرون از اینجا چیزیه که همیشه چه فیزیکی و چه روحی ازش فراریم، می‌دونی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۸ مهر ۰۱
۲۳:۵۷

این چیزیه که معمولا پیش میاد

ادما انقدر به چیزی که پشت گوشی هستن عادت میکنن که از خودشون بیزار میشن

ولی..اره

بازم همین احساسو داشتم

دلم می‌خواست می‌تونستم بگم نداشته باش، اما فقط دارم چرت و پرت های بی تاثیر بهم می‌بافم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۰۰:۲۵

خیلی شبیهش حرف میزنی..

شبیه کی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۱۶:۲۱

یه نفرِ خاص...

روزت خوب بود ستاره؟

که اینطور

خوب؟ آره فکر کنم، نسبتا خوب بود.

و تو؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۰:۴۵

نسبتا خوب...

این خوب نیست

چطور کامل خوبش کنم؟

لطف کن و من رو نپیچون.

لطف کن و محض رضای هر چه که می‌پرستی و نمی‌پرستی یک بار هم شده دنبال خوب بودن بقیه نباش و به حال خوب خودت و ساختنش فکر کن.

لطف کن و یه کاری کن که حال دلت خوب باشه. لطف کن و یه کاری کن حس نکنم داری می‌شکنی. لطف کن و یه کاری کن نگرانت نباشم. لطف کن و یه کاری کن تا خودت باشی. لطف کن و یه کاری کن لبخندت رو توی همین حروف ببینم. لطف کن و یه کاری کن حس کنم حالت خوبه. لطف کن و یه‌ کاری کن برای اینکه نشون بدی خوبی وانمود نکنی. لطف کن و یه کاری کن برای خود لعنتیت بجنگی.

لطف کن و فقط...همین.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۱:۰۴

برای این حرفا...دیر نیست ستاره؟

چی باعث می‌شه دیر باشه؟

باشه، من حق ندارم نگرانت باشم و بهت همچین چیزی رو بگم؟ به درک.

فرض کن یه آدم رهگذر داره اینا رو بهت می‌گه. فرض کن یه دوست اینجاست. فرض کن داری خواب می‌بینی. فرقی نداره، حتی فرض کن من رو نمی‌شناسی.

چون هیچ کدوم، هیچ کدومشون، باعث نمی‌شه برای لبخند زدن دیر باشه. کلیشه‌ایه؟ مسخره‌ست؟ خودمم بهش باور ندارم؟ باز هم به درک.

شاید نتونم برای خوشحالی و حال خوبت هیچ غلطی بکنم چون این منم، فقط من، ولی باز هم دلیل نمی‌شه از خودت نخوام. دلیل نمی‌شه لبخند نزنی و بگی دیره. دلیل نمی‌شه برای دل خودت نجنگی.

می‌فهمی؟ دلیل نمی‌شه.

می‌دونی چیه؟ اصلا بیخیالش. احتمالا خوشت نمی‌آد همچین چیزی رو از من بشنوی. فراموشش کن.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۱:۳۲

احمق نشو

اگه نگرانی یه نفر برای حالم باعث لبخندم بشه اون تویی

پس دوست دارم بهم بگی

ولی‌...ولی

امان از ولی

ولی چی؟

یادمه بدت می‌اومد کسی حرفت رو قطع کنه و لازمه یادآوری کنم منم خوشم نمی‌آد؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۱:۴۷

ولی چطور میتونم گوش کنم؟

حال الانم خوبه ستاره

من سه سال سخت سیاه و پر از گریه و افسردگیو پشت یر گزاشتم و الان که اثری ازش توم نیست...

فهمیدم که هیچ چیز دائمی نیست

نه غم نه شادی

ولی اینکه این چند روزه باهات حرف میزنم..باعث شوه خیلی خیلی زیاد حالم بهتر از قبل بشه

میدونستی؟

حال الانت خوبه؟ پس همین برای من کافیه.

به نتیجه‌ی خوبی رسیدی، خوشبختانه.

نه نمی‌دونستم...حقیقتا.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۲:۳۱

الان بدون

همه پستای وبمو چک میکنی؟اگه نه این یکیو چک کن

با بقیم حرف زدی؟

این حسادت مسخره از کجا میاد؟..

اوه آره چک می‌کنم، تازه دیروز تمام گذشته‌ی وبت رو هم شخم زدم.

فقط با یه نفر دیگه حرف زده بودم.

حسادت؟ برای چی آخه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۲:۵۶

گذشته وبم چجوری بود حالا؟

با کی حرف زدی ستاره:(

نمیخوام با کس دیگه ای حرف بزنی

به شدت آشنا و به شدت غریب. دیشب که داشتم پستا رو نگاه می‌کردم، انقدر خنده‌ام گرفته بود که لپام حتی یکم قرمز شد.

یکی از بچه هایی که مثل من توی گوشه موشه ها برای خودش می‌گشت.

و برای چی؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۳:۰۴

وای...وای کیوت

طناز بود؟

بزارش پای حسودی ستاره

مطمئن باش اگه منو می‌دیدی حرفتو پس می‌گرفتی ولی باشه.

قاصدکم بود.

خب اصلا حسودی این دور و ورا چی کار می‌کنه که من بخوام اینو بذارم کنار پاش؟

داشتم فکر می‌کردم زمانی می‌رسه که این ها رو می‌خونم و بلند بلند به خودم می‌خندم و با خودم می‌گم جدی؟ واقعا چی توی مغزت می‌گذشت که همچین خزعبلی به هم بافتی؟! اما فکر کنم الان دلم می‌خواد فقط خزعبل به هم ببافم...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۳:۳۰

پسش نمیگیرم

کارای بد

همیشه همینه..و این بده

دلم می‌خواد بگم خواهیم دید ولی واقعا مطمئن نیستم جواب بده...

بهش بگو بچه‌ی خوبی باشه و کارای بد بد نکنه.

خیلی بده.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۳:۳۵

حس خوبی نداره

کی حس خوبی نداره؟

حسادت؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۳:۳۸

نه

اینکه هروقت حرفامون کوتاه کوتاه میشه میترسم

باور کن عاشق ترین زوج تاریخ که چندین و چند سال هم با هم توی رابطه باشن و همچنان به شدت عاشق هم باشن باز هم ممکنه حرف کم بیارن...اون وقت انتظار داری ما بتونیم شاهنامه بنویسیم هر دفعه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

شنبه ۹ مهر ۰۱
۲۳:۴۵

خدایا من کی این‌و گفتم اخه بچه

ولی با توجه به اینکه ستاره اسمونِ بنده سابقه دار محسوب میشن بنده مدام میترسم

سابقه دار؟ دلت می‌آد؟:(

یه سوال خیلی خیلی بی ربط و واقعا...عجیب؟ آره خب عجیبه. ممکنه هیچ وقت اونقدر خوش شانس نباشم که ببینمت، بغلت کنم، رو در رو به روش های خودم اذیتت کنم، با صدای خنده‌ی عجیبم گوش هات رو مستفیض کنم...اما هر چند غیر منطقی، می‌شه برای من صدات رو، فقط و فقط صدات رو توصیف کنی؟ نمی‌خوام بشنوم، توصیفش کن.

راجع به هیچ ویژگی ظاهری نمی‌خوام چیزی بدونم، اما دلم می‌خواد فکر کنم صدات چه جوریه.

خودم می‌دونم درخواستم عجیبه اما منِ نزدیک نیمه شب از سر تا نوک پا عجیبه...

و البته اگه راحت نیستی و اذیتی اصلا و ابدا اصراری ندارم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

يكشنبه ۱۰ مهر ۰۱
۰۰:۰۱

معلومه که سابقه داری

یکبار دیگه تکرار بشه حبس ابد میخوری

حقیقتش توی توصیف این یه مورد داغونم

یبار یکی بهم گفت صدام بمه...ولی به حرفش نمیتونیم اعتماد کنیم

صدام متعادله

حس میکنم.

از بچگی به یه دلیل خاص از صدام متنفر بودم...ولی الان۰۰؟نظری درموردش ندارم

از یکی کمک خواستم در موردش و اینو گفت:

صدات...صدای تو یه صداییه مثل وقتی که یع نسیمی میاد کنار یجایی که چمن های خیلی بلند داره و یه صدای خوبی میاد..میدونی منظورم چیه؟

ینی بخام راحت تر بگم..لطیفه

صافه هیچ خشی نداره

تو از خودت بگو بارانم..

*آب دهان خویش را قورت می‌دهد.

دارم قشنگ سعی می‌کنم تصورش کنم و شکوفه‌ی خوش عطر من، اون توصیف کمکی به من ذهنیت خیلی خوبی داده. بیا آرزو کنیم یه روزی اونقدر خوش شانس باشم که صدای این نسیم لطیف رو بشنوم.

از چی دوست داری بدونی؟ حالا مثلا انگار چیز جالبی هم وجود داره اما خب...به هر حال.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

يكشنبه ۱۰ مهر ۰۱
۰۰:۱۸

پس سعی کن تکرار نشه

امیدوارم پیش بیاد...

صدات..رفتارات..علایقت

راجع به صدام باید بگم من چندین تا صدا دارم. شاید با خودت بگی یعنی چی؟ خب بذار توضیح بدم. اگه خسته باشم، یا احساس بدی داشته باشم صدام بم تر می‌شه و کشیده حرف می‌زنم. اما وقتی که هیجان زده‌ام صدام کمی کم تر بمه و بعضی جاها شبیه جیغ زدنه. توی مواجه شدن با افرادی که از من بزرگ ترن، صدام به شدت زیر می‌شه. کلا بین دوستام به خاطر همین موضوع من رو دست می‌ندازن. صدای زیر من عملا کودکانه‌ست و انقدر با اون حالت اولی که بهت گفتم در تناقضه که اصلا...یه وضعیت عجیبی. در کل باید بگم صدای ظریفی ندارم و ولی خیلی هم بم و محکم نیست. در نقطه‌ی وسطه.

و اما در مورد رفتارم...من کوچکترین ایده‌ای ندارم تو راجع به رفتارم چی فکر می‌کنی، اما باید بگم من به شدت شخصیم که سریع هیجان زده می‌شم. و مثل اینکه عادت جدید خندیدنم اینه وقتی شدت خنده هام زیاد می‌شه، مثل جیمین پرت می‌شم روی نزدیک ترین فرد در دسترس. و صورتم خیلی قرمز می‌شه...در کل میشه گفت خوش خنده‌ام. و دیگه...من کم عصبانی می‌شم. عصبی چرا، اما عصبانی یا خشمگین شدید...نه، واقعا نه. وقتی عصبانی باشم قرمز می‌شم و داغ می‌کنم و صد البته صدام بالا می‌ره.

ولی به صورت کلی وقتی عصبی‌ام، یا تحت فشارم نیاز دارم همش حرکت کنم.

و دیگه اینکه...آممم...فکر کنم همینه؟ آره همینه.

علایقم خیلی طولانیه و شاخه‌ های زیادی داره، پس به صورت کلی می‌گم من به تمام چیزهایی که ارزش "هنری" داشته باشن علاقمنده‌ام.

از عادت های خودت برام بگو.

(ببین، باید از من یاد بگیری. الان از ده کیلومتری هم می‌تونی تشخیصم بدی.)

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

يكشنبه ۱۰ مهر ۰۱
۲۰:۱۸

این چند صدا بودنه تومون مشترکه...دوسش دارم

در مورد رفتارت ایده های زیادی دارم..ولی میزارم خودت بگی

خدایا اینکه انقدر شدید میخندی شیرینه

هنر‌..برای کسی که به علاقه منده خیلی ارزش قائلم

خصوصا اگه اون ادم تو باشی

من...خدایا شاید طولانی بشه

طولانی بنویسم ستاره؟

جالبه.

که اینطور. یه شیطونه هم به من یه چیزایی می‌گه ولی خب می‌ذارم خودت بفهمی:>

مهم نیست اگه طولانی بشه، و احتمالا پنجاه هزار سال نوری دیگه پیامت رو دریافت می‌کنم ولی خب...دوست دارم بدونم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

دوشنبه ۱۱ مهر ۰۱
۲۲:۵۸

شیطونه کار بدی میکنه لیدی

پنجاه هزار سال و کوفته

دارم پودر میشم از دست درسام وگرنه زودتر جواب میدادم

خب...در مورد رفتار بگم که من یه تایم بسیار زیادی یه دختر احساساتی بودم..حدودا تا ۱۲ سالگیم

از کوچکترین اتفاق تاثیر میگرفتم

بعد از اون خب یه ماجراهایی پیش اومد که به کل تغییر کردم

من تا. قبل از ۱۲ سالگیم به شدت برونگرا بودم

یه جا بند نبودم و ..نمیدونم

مثل تهیونگِ سابق

بعدش خب...به مرور به شدت ساکت تر و کم حرف تر شدم

یا حتی گوشه گیر تر.

اگه بخوام رفتار الانمو توصیف کنم به ادمیم که افسار زندگیشو بین قلبش و مغزش تقسیم کرده چون گاهی...هردوش لازمه

الان...گریه نمیکنم و این برای خودم عجیبه

یعنی خب النای فعلی به ندرت و خیلی دیر به دیر شاید چهارتا قطره اشک بریزه

اگه با کسی راحت نباشم..خب باهاش حرف نمیزنم و اکثرا حتی به وایبی که از ادما میگیرم خیلی توجه میکنم

اما اگه با کسی راحت باشم پیتونه اون ورژن دیوونه و افسار گسیختمو ببینه

علایقم..موسیقی و چیزای مربوط بهشه

نوشتن..شاید حتی دنس

هیچ ربطی بهم نداشتن و ندارن

و فانتزیای زیاد..فاکینگ زیاد

ببین کاملا برنامه داشتم چهار روز دیگه پیامت رو جواب بدم اما از اونجایی که گفتی فشار درسا و از اونجایی که درکت می‌کنم پس...آره.(وانمود کن جواب دادن من حالا خیلی هم مهمه برات ولی خب...بگذریم.)

اوه همچنین حقیقتا، ولی هنوز هم اون رگه های احساسی رو دارم. نه به اون شدت ولی هنوز هست به هر حال.

خیلی دلم می‌خواد ورژن دیوونه‌ات رو ببینم:>

تو تا حدودی با ورژن راحت من آشنایی.

به هر حال علایق لزوما به هم مربوط نیست و قرار هم نیست مربوط باشه.

*پریدن آب دهن توی گلو

فا...نتزی...؟

و راستی، برات یه لقب جدید پیدا کردم.

یه حسی بهم می‌گه قبلا هم یه نفر این لقب رو بهت داده ولی به هر حال...

آجوشی:>

نپرس چرا و بله، خودم می‌دونم آجوشی چه معنیی داره.

ولی حس می‌کنم...نمی‌دونم ولی بهت می‌آد.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۰۰:۰۹

میخواستی ترورم کنی ستاره نه؟

ولی تجربی پاره کنندست و من هر روز و هر زنگ امتحان دارم و وقتای خالیمو برای تو میزارم

خدایا...معلومه که مهمه

اره خب یه ذره احساسات پیز بدی نیست

ورژن راحتتو دوست دارم ولی خیلی بهم نشونش نمیدی

اره خب

فانتزی

توی موضوعات مختلف..و زیاد

ترور مهربانانه ترین بخشش بود، باور کن.

می‌فهمم. رشته‌ات رو دوست داری؟

اتفاقا تو الان داری ورژن راحت منو می‌بینی:>

درسته. (کی گفته من منحرفم؟ هر کی گفته کذب مطلقه.)

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۰۰:۱۵

غیر مهربانانش چیه دقیقا؟

تجربی...نمیدونم و اگه به عمق وجودم نگاه کنم نه ولی برای مهاجرت و رفتن بهترین گزینست

پس برای همینه که انقدر دوست داشتنیه؟؟

خب فانتزیام شامل اون چیزای منحرفانم میشه

واقعا دوست داری بدونی؟ مطمئن باش نمی‌خوای.

قابل درکه. متاسفانه.

نه البته که نه. چون مخاطبش تویی دوست داشتنیه.

آها.

*سرفه های کوتاه

ندیدی دو تا پیام قبل تر چی نوشتم برات؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۰۰:۳۲

دیگه بدتر از جواب ندادن که نیست برام

انقدر حافظم جلبکه...ولی الان چندم میشی ستاره؟

هرچی که هست شیرینه..خیلی زیاد

بله و توام باید از فانتزیات بگی

خدایا..الان دیدمش

مهم نیست کسی گفته یا نه یا اصلا کی گفته

مهم اینه که...از زبون تو شنیدنش بیش از حد برام قشنگه

ولی چرا اجوشی؟

ببین...من واقعا الان دلم می‌خواد یه چیزی بهت بگم...ولی دیگه خیلی راحت بودنه برای همین اگه عمری بود می‌ذارم برای بعد تر ها.

یه سال ازت کوچیکترم، آجوشی حافظه جلبکی من.

چه فانتزیی می‌خوای بدونی؟

*چشمک کشنده زدن

وایب کلمه‌اش با تو سازگاره، منطقی نبود هم که دیگه کاری از دستم بر نمی‌آد.

شاید حس کنی درست حسابی و کامل باهات راحت نیستم، ولی اگه همه‌ی اینا رو می‌تونستی با لحن و صدای من بخونی تازه می‌فهمیدی چقدر باهات راحتم

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۲۲:۲۴

خدایا بیانِ لعنت شده تازه باز شد

یااا

پس الان خیلیم باهام راحت نیستی)کیبوردم تایپ کرد خیلیم باهام ستاره نیستی...ودف؟(

خدایا الان ستاره کوچولوی اجوشی کلاس نهمه؟اوه..اره خب یک سال بود صحبت نکرده بودیم

میفهممش‌‌‌‌..و میخوام اینجوری بمونه

به نظرم کیبورد همچین هم بیراه نگفته.

آره دیگه پیر شدم به خدا...آه آخر سر می‌شم یه آجومای غر غرو و می‌افتم به جونت نق می‌زنم.

امیدوارم بمونه

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۲۳:۱۶

هم تو و هم کیبورد دارین بیراه میگین

مگه اینکه تو نخوای ستارم باشی

عه؟مگه الان یه اجوما نیستی؟

من در بیراهه اقامت دارم عزیزم، اگه دوست داشته باشی می‌تونم برات یه مکان وی آی پی هم بگیرم.

هستم؟ اگه هستم یه لحظه بیا اینجا شونه هامو ماساژ بده آجوشی~

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۲۳:۲۸

پس نمیخوای

عجب....

احیانا نباید برعکس باشه؟

رسما دارم بهت می‌گم بیا بیراهه پیش من، بعد می‌گی نمی‌خوای و فلان و اینا؟ یکم از اون کوچه‌ی علی چپ بیا بیرون.

چرا اون وقت؟

تبعیض جنسیتی؟(منطقیه...)

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۲۳:۴۰

خدایا...

نوبتیش کنیم اصن؟

آره. روزای فرد من، روزای زوج تو.

خوبه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱
۲۳:۴۷

عه پس نوبت شماست لیدیِ زیبا

ماساژ چجوری دوست داری؟

با روغن یا خشک خشک؟

روغن سیاه دونه می‌خوای؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱
۱۳:۲۹

همین که بغلم کنی کافیه

آیگو، آجوشی خسته‌ی من بغل می‌خواد؟

پس بیا اینجا آجوشی، برات کیک توت فرنگی هم درست می‌کنم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱
۲۱:۵۱

اجوشی خیلی خیلی خستست..

میشه نوبت امشبتو بهش بدی؟

کیک توت فزنگی دست پخت ستاره کوچولو؟چرا که نه

*بوسیدن موهای خوشگلت

خسته نباشی آجوشی؛)

البته که می‌شه.

توت فرنگی دوست داری؟ طعم دیگه‌ای باب میلت نیست؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱
۲۳:۱۸

برام حرف میزنی ستاره؟

خوب نیستم...اصلا

الان فقط تو میتونی ارومم کنی

تو درستش کنی

طعمش مهم نیست

این آجوما برات چی بگه که آرومت کنه آجوشی؟

زهر هم باشه اوکیه؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱
۲۳:۲۸

هرچی.فقط حرف بزنه

هرچی میخواد بگه

زهری که تو بهم بدیم شیرینه بچه

من کم حرف ترین پر حرفیم که می‌تونی سراغش بری

ای بابا:(

برنامه‌ام رو برای ادامه دادن این خراب کردی:(

اگه می‌گفتی می‌خوای زهر بدی، بهت می‌گفتم‌ آره، زهر قلبم رو بهت می‌دادم که تلخ ترین شیرینی دنیاست

بهت می‌گفتم آره، تپش های من شیرین ترین تلخی دنیاست، پس تمام اون ها رو برات توی شیشه می‌ریزم و بهت می‌دم تا شاید شیرینی تلخی بیاد روی لبات‌.

پسر، خودمم نمی‌دونم چی می‌گم...اما خب من تلخ ترین شیرینی دنیا رو بهت می‌دادم تا شیرین کنه تلخی هات رو.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱
۲۳:۵۸

دوسش دارم

تناقض قشنگیه

تلخ ترین شیرینی دنیا...اره درسته

قشنگ می‌تونم ببینم توی این حروف نوشته: محض رضای خدا گفتم حرف بزن نگفتم خزعبل بهم بباف که!

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۰:۰۴

نه..این جوریم نیست

ولی...دارم میشکنم ستاره..

الی، برام حرف بزن.

حرف بزن، نذار بشکنی، هر چیزی که داره بهت فشار وارد می‌کنه رو بریز بیرون تا نشکستی.

خب؟

حتی اگه من فرد راحتی برات نیستم، برو از فرد امنت بخواه کمکت کنه؛ جدی می‌گم.

وقتی که باید حرف می‌زدم سکوت کردم و حالا تمام حرف های دنیا هم برای توضیح حالی که تجربه می‌کنم کافی نیست...سکوت خوبه، ولی نه وقتی به حرف زدن نیاز داری‌.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۰:۱۲

وقتی به سکوت عادت کنی حرف زدن سخته

شکستن سکوتت بدتره یا روحت؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۰:۲۱

روحم شکسته بود ستاره

نوبت پودر شدنشه

برای اجوشیت حرفای قشنگ میزنی که حالش خوب بشه اجومای ستاره ای؟

حرف های قشنگ...چه سنگین.

آجوشی نمی‌دونم کجایی. نمی‌دونم دلیل درد توی قلبت چیه.

اما اگه می‌تونی به آسمون نگاه کن. زیر همین آسمون، یه نفر نشسته و ته قلبش می‌گه چی کار کنم تا حال دل آجوشی که عطر توت فرنگی داره رو خوب کنم؟

زیر همین آسمون من نشسته‌ام و سعی می‌کنم با تمام تلاشم لبخند بزنم.

لبخند بزن آجوشی، چون زیر همین آسمون یکی منتظر لبخندته.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۰:۲۷

این چه جادوی عجیبی بود که ناخوداگاه لبخند زدم؟

نکنه شما جادوگرین ستاره کوچولو؟

جادوی خاصی در کار نیست، فقط انتظارِ قلبیه. همین.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۱:۰۸

توام لبخند میزنی ستاره؟

سعی می‌کنم توت فرنگی، سعی می‌کنم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۱:۱۸

چرا نمیخوای عزیزکِ آجوشی؟

حواسم هست شبا دیر میخوابیا

چون خواب ندارم.

چون ذهنم مشغوله و باید یه جوری تخیله‌اش کنم.

و صد البته چون بقیه ساعات روز اگه درگیر کارای مدرسه و این حرفا نباشم می‌گیرم می‌خوابم و خوابِ شبم سخت می‌شه.

آجوشی این عزیز‌ک چرا بیداره؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۰۸:۳۲

اینا دلایل قانع کننده ای نیستن

در خوابیدنت بهت اسیب میزنه

اجوشی این عزیزک کلی درس داره

همینو بهت برمی‌گردونم.

هر چقدر هم درس داشته باشی، دلیل خوبی بر نخوابیدن نیست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
۱۱:۰۴

حالا این اجوشی خستتو بغل کن

حالش خوب بشه

بیا اینجا آجوشی

بیا بغلم ببینم

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۰۱

اوه..میونگ؟؟

اوه...سلام؟؟

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۱۸

عسلم رنگ جوابات با کادر اینجا یکیه..

عاخ چرا هر وقت میرم‌یه جایی باید ایراد بگیرم؟

خب اره سلام

ازونجایی که..اسممو عوض کردم؛یادت نمیاد

البته شاید بازم یادت نیاد اما

Phati سابق..خیلی سابق؟اره

آره آره اینو خودمم می‌دونم ولی متاسفانه درست نمی‌شه...اصلا.

یادم که می‌آد؛ حتی یادمه یه وب با تم آبی(؟) فکر کنم بود که ادمینش خودت و مینهی بودین.

یه بارم زرد شده بود.

یادمه یه بار یه قضیه‌ای طولانی توی وبت پیش اومده بود بعد به شوخی گفتی قهر کردی اما یادم نیست خود قضیه چی بود متاسفانه:" (خاطرات یک آجومای فراموش‌کار-قسمت ۷۸۲۰۱۱۹)

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۲۵

درست میشه ها

داریم به بخش منو ادمین کن درستش میکنم میرسیم

به به

شت..

چطوری یادت میاد اینهمه‌ رو..

بقیه پست ها کامنتاش درسته آخه. فقط همین about me به فا...به فناست‌.

بعدشم کسی نمی‌آد اینجا پس مشکلی نیست(غیر از الی که امیدوارم مشکلی با این موضوع نداشته باشه...)

خودمم یادم نبود که یادمه‌.

فکر کنم یه بار داشتیم حرف می‌زدیم و گفتی دوست داری بغل بشی و بین دوستات بغلی هستی یا یه همچین چیزی؟

مطمئن نیستم‌‌...شاید یه نفر دیگه بود اصلا‌.

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۳۳

الن؟ولش کن بابا اون دختره ی..

(الن جان عزیزم میبینی نمیذاری یه حرف بزنم ازت اسمی نباشه؟)

خب ادمینم کن بعد درم بیار

همم..شاید قبلا؟!

مهم نیس بهرحال..خودت خوبی؟

اوک به خاطر سختی الن هم شده درستش کن

(می‌بینی چه قدر به فکرشم؟ قدر نمی‌دونه که!)

بفرما خصوصی بگو ادمینت کنم.

نمی‌دونم؛ ایده‌ای راجع به وضع و حالم ندارم.

خودت خوبی؟

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۴۵

بخاطر سختی خودم درستش میکنم

عجب

بد نیستم

عوض شدی

*تلاش برای نخندیدن و جدی نگه داشتن صورت

اهم...بله که اینطور.

چطور شدم؟

(کاملا بی ربط، اما یاد اون چطو به تو گیر ندادن افتادم...)

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۱:۵۴

خنده نداشت بچه

بله اون سم‌ ماندگار..

*صاف و صوف تر نشستن

درسته جناب‌.

آهای خوشگله، جایی می‌ری برسونمت؟

*نیشخند کشنده زدن

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۲:۱۴

خب..کار نشد نداره،درست شد

شما تشریف بیارید

دست شما درد نکنه♡

کجا تشریف بیارم؟

*بالا انداختن ابرو

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۲:۲۲

قابل شمارو نداشت.

توی بغل من؟

بعد اینهمه مدت یه بغل نمیدی؟

البته که می‌دم؛ بغل رو البته.

*در آغوش کشیدن

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۲:۳۱

زیبا بود

-متقابلا بغلیدن

*ناز و نوازش

مایل به ناز و نوازش؟

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۲:۵۳

عاو..خیر

*برداشتن تیکه‌های شکسته‌ی قلب از کف وب

آها...باشه.

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۲:۵۹

عه..نبینم شکسته هاشو..خب بیا ناز و نوازش کن.

اون قلب بیچاره گناه داره

نه دیگه شکسته. تموم شد.

*اشک های دراماتیک

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۰۳

عاخ..ببین چیکار کردم..

آبیه که ریخته شده...از چشم هام.

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۰۹

لعنت.

میشه منو منحرف تر نکنی؟

منحرف؟

*درشت کردن چشم های مثلا معصوم و درخشان

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۱۴

"مثلا"‌ش رو دوست داشتم

به جا بود؛

*لبخند ملیح

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۱۷

-لبخند ملیح تر

*لبخندی که در ملیح بودن ملیح است

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۲۱

-لبخندی که ملیح در ملیح است

~~تلاش برای رساندن کامنت ها به 100~~

_لبخندی که در درون ملیح است

~~منحرف نشو~~

~~تلاش خوبیه.~~

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۲۴

-لبخندی که از برون ملیح است

~~سخته میفهمی؟سخته~~

~~همه کارای من خوبن~~

_لبخندی که از زیر ملیح است

~~می‌فهمم~~

~~ای جاعان~~

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۶

استغفرالله

توبه توبه

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۶

اراده‌ات رو دوست دارم.

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۷

آخی یکی از اعداد مورد علاقه‌ام

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۷

چه عدد خوشگلی

*سرفه سرفه

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۷

آخی شماره‌ی لباس بسکتبالم

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۷

چه عدد غم انگیزی...

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۸

یک ثانیه تا پرتاب

𝐕‌ ‌‌‌‌‌

جمعه ۱۵ مهر ۰۱
۱۳:۳۸

100✨

*روشن کردن فشفشه و آتیش بازی

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۰:۵۸

میونگ....

جانم؟

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۰۲

میونگ میونگ میونگ میونگ..

فاک میونگ لعنتی....

فاک....

*محکم کشیدنت تو بغلم و بغض کردن

دختره عوضی دوست داشتنی من...

فاک...

چرا یهو رفتی؟..

نگفتی اونی دق میکنه؟

مگه قرار نبود من با داستانم عاشقی رو بهت نشون بدم؟..

داستانم تموم شد...ولی میونگم نبود..

و من حس میکردم دارم خفه میشم

وبم همینیه که باهاش کام دادم

یه سری شرایط پیش اومد که نتیجه‌اش شد رفتنم.

اونی بغض جرا؟ من هنوز یه گوشه از این کره‌ی خاکی زنده‌ام، باور کن!

اوه اون داستانی که خیلی قشنگ بود رو می‌گی؟

وبت رو فکر کنم قبلا دیدم.

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۰۷

فدای سرت..فقط امیدوار بودیم حالت خوب باشه...

چون دلتنگت بودم؟! نگرانت؟!...چون تو اون وب لعنتی با قالب بنفشش آخرین کامنتا برای من بود که خبر رفتنتو بهم دادن؟!...نمیدونم میونگ واقعا چرا؟!

هومم قشنگیشو نمیدونم...داستان شاهزاده و خورشید بود..

قبلیو حذف کردم اینیکی جدیده

من‌‌‌...واقعا متاسفم و می‌دونم تاسفم الان به درد کسی هم نمی‌خوره اما تنها کاریه که می‌شه کرد.

آره، یادمه. یادمه اون موقع وب بک گراند ویمین داشت، درسته؟

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۱۰

هیششش لاولیم..من نگفتم که متاسف باشی...فقط خواستم بهت ارزشتو یادآور کنم..که چقدر دوست داشتیم-داریم

آره درسه..کار مینهی بود")

و این خوشحال کننده‌ست که توی اون بازه‌ی زمانی با همه‌ی شماها آشنا شدم.

پس درست یادمه...قبل ترش یه تم مشکی داشت؟ کهکشان طور؟

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۱۳

این ماییم که از آشنایی با تو خوشحال شدیم سوییتم❤

وای گاد..اون قالبمو یادته...اون جزو قالبای موردعلاقه منه">>>>

*لبخند ملیح

معمولا حافظه‌ی خوبی ندارم اما بعضی چیزا یادم می‌مونه خوشبختانه:)

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۱۴

دیگه چیا یادت مونده میونگا..؟

واضحه دارم زور میزنم رفع دلتنگی کنم؟

آممم‌‌...خب نمی‌دونم، در لحظه چیزی یادم نیست.

اما یادمه یه بار بحثی راجع به بوم روح و رنگ های روش داشتیم فکر کنم؟

آیگو...:)

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۱۶

آره..یبارم رنگ عشقو پرسیده بودی گفته بودم گلبهی..

آره آره یادمه، یه چالش کوچولو توی وب خودم بود.

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۱۹

آره میونگ..تو شاید خیلی چیزا یادت نباشه..ولی من اینارو هزاربار خوندم..هروقت که دلم تنگ میشد...

اگه بگم همچنین عجیب به نظر می‌آد؟

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۲۰

نه نمیاد..:)

خب پس، خوبه فکر کنم...

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۲۳

زیادی هندی بازی درآوردم فک کنم نه؟!..

فاک به روم نیار😂💔

نه جدی، خب باشه حالا شاید 🤏🏻 قدر ولی کاملا نرماله به نظرم.

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۲۵

انی وی...عاه یه ابهت تخمی داشتیم اونم رفت~

آیگو نگران نباش اینجا برای هیچ کس ابهتی باقی نمی‌مونه؛ فکر کنم از ویژگی های اطراف من بودنه.

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۲۷

این ویژگی منم هست بات زیادی احساساتی شدم=-=

چون خ یهویی بود انتظارشو نداشتم

درک می‌کنم حق داشتی به هر حال‌.

‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

شنبه ۱۶ مهر ۰۱
۰۱:۲۹

عاااه بیخیال...فعلن شب بخیر میونگیم...دیروقته توهم برو بخواب قشنگم

خوب بخوابی❤❤

شبت بخیر و ممنونم

همچنین^^

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۱۹:۴۷

هی ستاره غرغروی سبزی پاک کن

حالت چطوره؟

ستاره‌ی غر غرو سبزی پاک کن...باید مدتی نباشه؛ دوباره.

گفتی دفعه‌ی دیگه حبس ابد بهم می‌خوره؟ اشکالی نداره. من همین حالا هم توی افکارم محبوسم. ولی...می‌تونم ازت بخوام برای مجازاتم تخفیف قائل بشی؟

با این حال، یه روزی پیدات می‌کنم آجوشی و بهت می‌فهمونم برای خودت بجنگی.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۱:۳۸

ستاره باز میخواد اجوشیو تنها بزاره؟

آه...آره، متاسفانه.

ولی خب، ستاره ها کارشون همینه؛ سوسو زدن.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۰۲

و ستارم دوباره برمیگرده؟نه؟..

اصلا...حداقل اینبار میتونم بمرسم چرا میری؟

یا حق اینم ندارم ستاره آسمون؟

کی می‌دونه؟ شاید آره و شاید هم نه.

این بار...آشفته حال. آشفتگی، آشفته، شکافته، شتافته و هر چیزی مثل همین...

و هی، قول می‌دی دو روز بعد رفتنم ننویسی بودی خوش نبودی خوش تر؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۱۶

در هر حالت...امیدوارم برگردی

تو همونی هستی که به من گفت بهم میفهمونه برای خودم بجنگم؟

امیدوارم درست بشن

برن و دیگه برنگردن

میتونی از پریسا بپرسی...تا چند هفته بعد رفتنت چقدر عصبی بودم ستاره..

اولین کسی بودی که رفتنش اذیتم کرد

ولی الان..بزرگتر شدم؟نمیدونم

الان فقط...برات ارزوهای خوب میکنم

و امیدوارم میمونم بعد رفتنت برگردی

و اگرهم نه‌...خوب بمونی..

هروقت داری میری بهم بگو

خب؟

یهو نرو

ای کاش به همین راحتی آرزو کردن بود.

می‌دونم، نمی‌دونم چطور اما یادمه که می‌دونم.

هر رقت یک بازگشته و هر بازگشت یک رفته. این یه قانونه، می‌دونی؟

پس...فکر کنم باید بگم وب روی حالت حذفه. نوشته یک ساعت دیگه کامل حذف می‌شه اما دقیق نمی‌دونم کِی.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۲۴

آرزو با امید متفاوته

آرزو یه چیز...چرته

اینکه میدونی خوبه یا بد؟

میخوای قانونارو به من یاد بدی بچه؟

....

اهان..

پس اینکه ازت بخوام خاطراتمو حذف نکنی بی فایدس

آرزوها امید رو می‌سازن، یادت نره.

کی می‌دونه؟ نمی‌دونم.

آره، بعضی وقت ها یاد گرفتن بد نیست.

هر وقت قلبم رو انداختم دور، می‌تونی همچین حرفی بزنی.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۲۹

عجیبه الان کامنتای بقیه رو دیدم و حالم بد شد؟

این احمقانست..

این خیلی تاکسیکه که میخوام فقط مال من باشی

سو منم تاکسیکم

نه باور کن نیست. شاید هم هست چون منم تاکسیکم برای خیلیا.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۳۰

بستگی داره

شاید

همیشه..

داری میکنیش

و من دیگه خاطره ای ندارم

قلب من سخت فراموش می‌کنه. خوب، بد، هر اسمی که می‌خوای روش بذار.

ذهنم شاید، اما قلبم نه.

این چند روز با تو و طناز حس خوبی داشتم. روحم آزاد تر بود. خیلی آزاد تر.

اما حالا نمی‌تونم. دروغ چرا؟ من به این راحتی دل نمی کنم.

شاید تو فکر کنی من خیلی راحت دل می‌کنم.

اما حتی اگه ندونی و قبول هم نکنی اشکالی نداره.

چون فقط خودم می‌دونم تا چه حد توی دل کندن ضعیفم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۳۲

میتونه در نوع خودش عجیب باشه

ولی ما میگیم نیست

و دنیا هم بر پایه‌ی همین ها می‌چرخه. چیزهایی که شاید وافعا درست نباشن و ما می‌گیم که هست چون صرفا بخشی از ماست؛ بخش جدایی ناپذیر.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۴۰

قلب تو نه

قلب کارش سخت فراموش کردنه

من فکر نمیکنم تو دل میکنی

فکر میکنم یه ستاره با اراده دارم حتی اگه خودش ندونه

فکر میکنم ستارمو توی این لحظه خیلی خیلی زیاد دوست دارم و امیدوارم بهترینا براش اتفاق بیوفته

یه چنلی بود توی تلگرام که اسم های مختلف رو توضیح می‌داد.

یادم می‌آد یه بخشی بود به اسم چیزهایی که اسمی ندارن.

و من برای گرمایی که توی قلبم پخش شد هم اسمی ندارم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۲:۵۸

نمیدونم چرا...ولی فاکینگ سردرد دارم و یه لحظه دیگه هم نمیتونم گوشیمو توی دستم نگه دارم

میشه ستارم الان نره و بزار فردا که از مدرسه فاکی اومدم...بعدش اجوشیو بزاره و بره؟

میخوام مفصل و با دست پر خداحافظی کنم پس به حرف اجوشیت گوش میدی ستاره؟

کم کم دارم بیهوش میشم

از این طرف باید بگم رسما چشم هام چیزی که می‌نویسم رو نمی‌بینه.

پس می‌خوای لغو کنم؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۳:۰۱

محض اینکه قبل جواب دادن بهت بیهوش نشم میگم

اگه قبول کردی تا فردا صبر کنی من سه و نیم حدودا تعطیل میشم

دیگه...همین

سه و نیم؟ پسر، چجوری زنده‌ای هنوز؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۳:۰۶

خدایا امیدوارم دلیلش اون چیزی که فکر میکنم نباشه

نمیدونم

اره

چون الان نمیتونم خداحافظی کنم..

آه نه، داشت می‌شکست اما خسته بود.

اشکالی نداره. منم نمی‌خدام خداحافظی بشنوم. برای پایان آماده نیستم‌.

اگه واقعا خداحافظی می‌خوای...رها کن. همین برای من خداحافظیه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۳:۰۶

وقتی بهت گفتم دارم له میشم منظورم همین بود

دوشنبه ها که تا چهارم

شانس اوردی فردا دوشنبه نیست

پسر...و من فکر می‌کردم ساعت سه به خونه رسیدن شکنجه‌ست...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

سه شنبه ۱۹ مهر ۰۱
۲۳:۰۹

اسمشو هرچی بزاری...الان نمیخوام باشه..

بندازش فردا ستاره..

باشه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۵:۴۳

شکنجه نیست..

قطعا.

خسته نباشی~

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۶:۰۰

ممنون...

روزت خوب گذشت؟

و ببخشید که منتظر موندی

بد نبود، نسبتا اوکی بود.

منتظر؟ نه اصلا مشکلی نیست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۶:۲۰

خب

این خداحافظیه

از آخرین باری که برای خداحافظی یه متن طولانی نوشتم خیلی میگذره

ولی خب...نمیدونم

میونگا

باران قشنگم

ستاره اسمونم

اجومای مهربون و غرغروی من

مراقب خودت باش

بخند

شاد باش

و بهترینارو برای خودت بساز

و یادت نره اجوشیت چقدر دوست داره

میخوام امیدوارم باشم که این اخرین خداحافظی نیست

پس به اخرین ریسمان های امیدم چنگ میزنم تا شاید بعدا دوباره با ستاره زیبام حرف بزنم

بزار یه چیزیو رو راست بهت بگم

شاید خیلی پیش نیاد با بقیه حرف بزنم

در واقع

طبیعت من اینجوریه

نشون میدم اهنیت میدم در صورتی که برام مهم نیست

یا طوری رفتار میکنم که انگار برام اهمیتی نداره

ولی برام از هر مهمی مهم تره

تو همونی هستی که از مهمم مهم تره

باهاش رو راستم

خود واقعیم

نه حتی خود سابقم

خود واقعیم

اینجوری نیست که الکی بگمش ولی تو برام با کسایی که باهاشون حرف میزنم(و بقیه میگن لاس میزنم؟خدای من من جدا همچین ادم لاشی و عوضی نیستم)فرق داری

جدا فرق داری

شاید برای همین بود که بعد یکسال برگشتنت باز هم برام مهم بود و حالمو خوب کرد

تو برام فرق داری

یه مکانِ امن؟نه این کلمه تکراری

مضخرف

و کلیشه‌ایه

از کسایی که خواستن مکان امنم باشن خاطره خوبی ندارم

تو یه گوشه از قلبمی که قلبمو گرم میکنه

پروانه ها...تو اون پروانه های توی قلبمو به حرکت وادار میکنی

این دوست داشتنیه..

درواقع تو..دوست داشتنی هستی

نمیدونم باید چیکار کنم که از من خاطره خوبی برات بمونه

ولی‌..امیدوارم هرلحظه که برات میگذره حس خوب مهمون خودت و قلبت و وجودت باشه.

ستاره زیبای من...

حسابی مراقب خودت باش

لبخند بزن

سمت فکرای منفی نرو

و هروقت کمک خواستی

یا به کسی نیاز داشتی

بدون که من منتظرتم.

کنارتم

حواسم بهت هست

و اگه شونه ای لازم داشته

آغوش اجوشی همیشه برات بازه

جز معدود ادمای بیانی که دلم میخواد از نزدیک ببینمش...و خب نمیدونم

نمیدونم حقیقتا

بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی دلتنگتم

و میمونم

حتی از همین الانم دلتنگم

ولی منتظرت میمونم.و همیشه توی قلبم یخ جایگاه ویژه داری

دوستت دارم ستاره آسمونِ تاریکم...

مراقب خودت باش

اجوشی دلخستت

یادمه دفعه‌ی قبل، فقط گفتم خداحافظ توت فرنگی و نتیجه‌ی تمام ناگفته ها شد این چند روز.

آجوشی دل خسته‌ی من

توت فرنگی خوش عطر

الیِ در تب و تاب خاموش

لبخند بزن؛ از ته قلبت. خنده های دروغین خیلی راحت مثل علف هرز روی لب هات رشد می‌کنن و توی قلبت ریشه می‌کنن. و از بین بردنشون خیلی سخت تر از چیزیه که فکرش رو می‌کنی.

بهترین های قلبت رو بساز؛ نه تفکرات بقیه رو، بلکه چیزی که واقعا می‌خوای.

آجوشی باید بدونه آجوما هم خیلی دوستش داره.

اگه بعدی در کار بود، از اون ریسمون برات آسمون می‌بافم و ستاره ها رو نشونت می‌دم. ~~کی اهمیت می‌ده کاملا به مفهوم کناییش گند زدم؟~~

این واقعا... و واقعا مایه‌ی خوشحالیه که من شانس دیدن خود واقعیت رو به گفته‌ی خودت دارم. جدی می‌گم.

اون گوشه‌ی قلبت رو دوست دارم‌. برای من امنه.

خاطره‌ی های خوب رو افراد نمی‌سازن. ما تصمیم می‌گیریم کدوم فرد خاطراتی که برامون ساخت لایق به زیبایی یاد شدنن.

و خاطرات من با همه‌ی این ها، بخش مهمی از مهم ترین بخش های زندگیمه.

آجوشی من...فکرای منفی همیشه بودن و هستن.

اما تلاش می‌کنم سریع تسلیم نشم.

باید بگم‌ حقیقتا با اینکه احساس می‌کنم دیدن من برات آنچنان لذت بخش نیست، اما دوست دارم ببینمت.

آجوشی، تو شکوفه‌ی خوش عطر باغ قلب این آجومای غرغرویی.

پس مواظب خودت باش، خب؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۰۱

مراقب خودت باش و دوستت داره ستاره

الان نشد...ولی یه پست برات میزارم و پینش میکنم

توی اون اهنگایی که دوست داشتم برات بفرستم و نشد رو میزارم

هرچند وقت یکبار چکش کن چون ممکنه روزی یدونه رو بزارم

و اینکه‌..

همین

مراقب خودت باش

و...نمیگم خداحافظ چون خداحافظی بی بازگشته

پس فقط میگم..

به امید دیدار ستاره ای که برای این شکوفه خوش عطره

اینجا

ولی این...من هیچ وقت فکر نمی‌کردم برات مهم باشم.

قبول کرده بودم منم برای تو مثل بقیه‌ام، نه که حالا احساس خاص بودن و آه من از آسمون هفتم افتادم زمین رو داشته باشم‌‌...نه.

فقط...نمی‌دونم.

یه پلی لیست درست می‌کنم و همه‌ی اون آهنگ رو می‌ذارم اونجا‌.

اسمشم می‌ذارم شکوفه‌ی توت فرنگی

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۰۸

بهترین کارو میکنی

اولیشو همین الان بهت دادم

تا شب دومی و سومیم پست میزارم

و ضمنا

شکوفه توت فرنگی دقیقا پروانه هاای تو قلبمو تکون میده

ای کاش کمتر شیرین بودی شکوفه...خیلی برای قلب خسته‌ام شیرینی.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۰۹

و اینکه نه

تو هیچوقت برام مثل بقیه نبودی

یک؟ دو؟ سه؟ پنج؟ چند بار این کامنت رو خوندم و حس کردم عمقش برای من ناشناخته‌ست و با این حال، کامل هم باهاش غریب نیستم؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۱۱

شیرین بودن..

ای کاش میفهمیدی با ذهن بیمار و قلب خاکستر شدم چیکار میکنی..

نه، نمی‌دونم.

اما امیدوارم زیبا باشه و توی خاکستر های قلبت گل آتیش جوونه بزنه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۱۸

اره

گفتم

اون جایگاه قلبم...که مال توئه پر از شکوفه های گیلاسه

ساکورای من..

گیلاس؟ چرا گیلاس؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۲۱

چون اونجا جایگاه توئه

گیلاس نماد امیده..

شکوفه گیلاس وسط ناامیدیا میاد

شکوفه گیلاس وسط زمستون و سرما میاد

تو همون شکوفه گیلاسی...

هیچ وقت ازم نپرسیدی چرا بهت می‌گم توت فرنگی...شاید هم پرسیدی و من یادم نیست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۲۴

یبار پرسیدم

ولی از زیر جواب دادن در رفتی

الان جوابمو میدی؟

دروغ چرا؟

اولش فقط به خاطر اون توت فرنگیای بالای وبت بود.

اما توت فرنگی محبوب قلبمه.

هر سال فصل توت فرنگی، برای من مثل جشنه.

مز‌ه‌ی سرخش همیشه قلبم رو به وجد می‌آره.

در نتیجه، تو شدی توت فرنگی.

چرا شکوفه؟

چون من عاشق شکوفه‌هام.

چون عاشق لطافت برگ هاشونم. چون نگاه کردن بهشون آرامش بخشه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۳۶

خدایا اون قالب صورتیم...یادش بخیر

پس عجیب نیست که الان عاشق اینم که بهم میگی شکوفه توت فرنگی

و حتی قبل تر از اون، قالب آبی شکلت...یادمه یه گیف یونمین اون بغل داشت.

پس دوستش داری؟ خوشحالم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۵۰

وای شوخی میکنی که یادته؟وای اون..

اره داشت...

دلم براش تنگ شد

معلومه که دارم ستاره

عجیبه اما یادمه چون همون موقع ها وبت رو پیدا کردم.

حتی یادمه توی یکی از پست ها به طرز ناگهانی بحث به سمت حال من کشیده شد و با اینکه غریبه بودم، راجع به حالم صحبت کردیم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۷:۵۹

قبلش یه قالب سفید سوییت داشتم

یهو دلم براشون تنگ شد

نمیدونم چرا ولی حتی وقتی غریبه بودی انگار بازم میشناختمت

غریبه اشنای من‌.

فکر کنم اون زمان من هنوز نبودم احتمالا.

غریبه‌ی آشنا...دوست داشتنیه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۸:۰۹

اره نبودی

تو حالا...ولی برعکسش اتفاق نمیوفته

یعنی قریبه‌ی غریب؟

امیدوارم که اتفاق نیوفته.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۸:۱۳

نه

یه آشنای غریبه...اون وحشتناکه

می‌فهمم چی می‌گی...و آره، وحشتناک تر از غریبه بودنه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۸:۱۵

وای...نمیتونم

هعی...

*روشن کردن سیگار

می‌خوای؟

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۸:۲۸

نچ من پاکم

یهو میل شدیدی به بغل کردنت پیدا کردم..

خوبه، پاک بمون.

بهت گفته بودم چقدر انسان بغلی محسوب می‌شم؟

ممکنه همینجوری وایساده باشی و در حال حرف زدن با یه نفر باشی که من ناگهان می‌پرم روی کولت و می‌چلونمت...و آره، این یکی از ویژگی های منه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱
۱۸:۴۲

مثلا پاک

خدایا...لعنت

الان بدتر شد

مثلا".

چرا نمی‌شه از صفحه‌ی گوشی رد شد؟

فقط چون...دوست دارم منم بهت چند تا آهنگ هدیه بدم.

یادآور خاطرات زیادیه

از غم انگیز ترین و در عین حال شیرین ترین آهنگ هایی که می‌شناسم.

آهنگ جالبیه و حسش رو دوست دارم.

فقط چون غمش زیباست.

گفته بودم صدای بارون رو خیلی دوست دارم؟

دلیل اینکه این آهنگ رو دوست دارم، اینه که حتی با اینکه زبونش برام به درجات بالایی نا آشناست، اما حتی بدون دونستن لیریک هم می‌شه خیلی باهاش احساس نزدیکی کرد.

و از سری آهنگ هایی که زیادی حرف دل محسوب می‌شن.

با اینکه از آهنگ های انگیزشی خوشم نمی‌آد، اما این قشنگه.

و باز هم از سری آهنگ هایی که حس و حال جالبی دارن.

اینم از...این.

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۰۸:۴۴

میونگ کامنتای منو ج نمیدی؟؟"(

آه راستش، نمی‌دونم شما هم کامنت های من رو خوندی یا نه، ولی احتمالا برای مدتی نباشم‌.

در نتیجه...نمی‌دونستم دقیقا باید چی‌ بگم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۰۱

خدایا....دلیل اینکه تک تکشون حسی بهم منتقل کرد که اسمشو نمیدونم چیبود؟

شاید اینکه تو بهم دادیشون..

امیدوارم دوستشون داشتی باشی:>

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۰۴

چرا انقد باهام سرد شدی لعنتی؟البته خب تقصیر خودمم هست،نبودم و اصلا وبت رو هم نداشتم =(

من بهت گفتم اگه تل داری باهم در ارتباط باشیم ، اگه نداری هم نوپرابلم.فقط لطفا بعد از این رستی که میری برگرد :")♡

نه متاسفانه تل ندارم:"

حتما، سعی خودم رو می‌کنم.

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۰۶

و اینکه تو همیشه میونگ من میمونی،هر وقت خواستی مجدد باهم دیگه دوست بشیم،آغوش من به روت بازه.

مهربونیت رو می‌رسونه^^

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۳

آه،اگه باهات بیشتر صحبت کنم مجدد بهترین دونسنگ من؟")

راستش دقیق متوجه نشدم.~~شاید چون خیلی گیجم.~~

می‌خوای الان صحبت کنیم؟

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۴

چون ممکنه تاثیر بزاره،اینکه نمیخوای باهام دوباره دوست شی دلم رو میشکونه،به هیچ وجه از تو ناراحت نیستما از اینکه خودم رفتم یه مدت و نتونستم باهات بیشتر ارتباط داشته باشم ناراحت

ولی اینم قطعا تقصیر خودت نبوده، به هر حال پیش می‌آد این شرایط.

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۶

در واقع منظورم اینکه ممکنه بخاطر اینکه یه مدت هر دو نبودیم و به کل یادمون رفته باهم دوست بودیم اینکه صحبت کنیم باعث میشه دوباره دوست بشیم،البته شاید،اگه تو بخوای.

که اینطور، متوجه‌ام.

راستش این وب احتمالا شب کامل حذف بشه و من راه ارتباطی دیگه‌ای ندارم.

اما اگه حالا صحبتی هست خوشحال می‌شم انجام بدیم.

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۷

آره اون زمان داشتم برای قبولی دبیرستان میخوندم مجبور شدم برم =(

خب قطعا حق داشتی و کار درستی کردی.

امیدوارم به نتیجه‌ی دلخواهت هم رسیده باشی.

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۸

وای میونگ نههههههه،روبیکا چی اونم نداری؟=)

اینستا؟پینترست؟توییتر؟هیچکدوم؟:(

شاید یکم عجیب به نظر برسه ولی هیچ کدوم از اکانتام در دسترس نیست:"

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۱۹

مچکرم،رسیدم🦭🤍

تبریک می‌گم^^

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۲۳

عام،حقیقتا من واقعا توی حرف زدن بدم ولی خب فقط در این حد بهت بگم که این چند وقته هر وقت میومدم بیان منتظرم بودم یکی بگه میونگ برگشت،اینو جدی بهت میگم باورش با خودته.

وقتی فهمیدم این وب توعه،چند روز پیش که مینهی یه پست گذاشته بود کامنتاش باز بود اونجا وبتو دیدم،واقعا گریم گرفت.اینکه تونستم دوباره پیدات کنم برام ارزشمنده:")

وای...پس اینطوری پیدا شدم.

این چند روز چند نفر پیدام کردن و حقیقتا خوشحال شدم از صحبت کردن با شماها.

خیلی خوبه که بازم تونستم باهات صحبت کنم^^

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۲۵

دارم...۱۲ و نیم وبمو چک کن..اولینشو برات گزاشتم

صبح؟ ظهر؟ شب؟

سیسو -

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۲۷

آره.منم واقعا از اینکه تو رو مجدد پیدا کردم واقعا خوشحالمممم.

اگه برگشتی درکار بود امیدوارم هرچه زودتر باشه.اگه نه که اگر دلت خواست توی وبلاگی که باهاش کامنت دادم در ارتباط باشیم=)♡

منم امیدوارم به خاطر بوسیدن گونه‌ی قاصدکای امید و رقصیدن با عطر شکوفه های توت فرنگی برگردم:)

پس احتمالا اگه عمری باشه، برگردم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۳۰

خدایا سه گانه نیست که

همین الان

شاید روزی یدونه...برای ستارم بزارم

شایدم بیشتر

وای خدایا نه، منظورم این بود ۱۲ ظهر یا ۱۲ شب؟

حتی اگه نذاشتی هم اشکالی نداره؛ به خودت سخت نگیر.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۴۱

منظورم الان بود بچه

سخت گرفتن؟هرچیزی برای تو باشه برام راحته...و شیرین

فهمیدم و الان دارم بهش گوش می‌دم.

رقصیدن بلد نیستم، ولی دارم مثل احمقا روی پنجه های پام قدمای ناموزون بر می‌دارم و گوش می‌دم.

چه خوبه که سبک آهنگایی که دوست دارم رو انقدر خوب تشخیص می‌دی، شکوفه‌ی خوش قلب!

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۲:۴۸

خدایا....تصورت توی این حالت کاری میکنه لبخندم کش بیاد

تو خیلی شیرینی ستاره...

شاید چون سلیقمون نزدیک به همه؟

شیرین تر از تو توت فرنگی؟

احتمالا همینه...

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۱۳:۰۵

من شیرین نیستم

هوم..

می‌خوای بگی تلخی؟

شایدم ترشی؟ اگه تند باشی چی؟ شور؟ چه فرقی داره به هر حال؟

هر چی که باشه رو دوست دارم.

به دفعات...غیر قابل شمارشی به can I call you tonight گوش دادم.

و چرا ازش خسته نمی‌شم؟ شاید چون تو دادیش؟ و شاید چون حس می‌کنم تو رو پشت تک تک کلماتش می‌بینم؟

برای همین، با اینکه قطعا بارها شنیدیش، ازت می‌خوام تو هم به این گوش بدی.

چون یادآور خیلی چیزهاست؛ خصوصا تو.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۲۳:۴۸

شاید تلخ.

شاید شیرین

تو با یه ادم روان پریش طرفی که سایدهای عجیب و غریب داره

هی توام وایب خوبی که داره رو لمس کردی نه؟

اره...چون من پشت تک تک کلماتشم..

خدایا این اهنگ...

یاداور منه؟

آیا ساید مختلف داشتن دلیلی بر روان پریش بودنه؟ خیر.

لمس؟ نفس کشیدم عملا‌.

آره، یادآور یه خاطره‌ست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱
۲۳:۵۶

نه کاملا

ولی برای من چرا

خب پس این خوشحالم میکنه ستاره

میتونم بپرسم چه خاطره ای؟

که اینطور.

خب...یادته یه بار یه بحثی بینمون پیش اومد؟ نزدیک تولدت بود اگه اشتباه نکنم.

یادمه اون شب به شدت غمگین بودم چون...آه لعنتی خیلی خجالت آوره.

بگذریم، ناراحت بودم به هر حال.

در نتیجه با سوییشرتم توی بالکن نشستم و still with you گوش دادم.

برای همین یه جورایی منو یاد تو می‌ندازه.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۲۲ مهر ۰۱
۰۰:۰۹

بحث...فکر کردی یادم میره؟

همیشه مقاومت بالات رو ستایش میکنم

خدایا غمگین...نه

تصورت میکنم و لبخند میزنم+پروانه ها

پس...از این به بعد جور دیگه ای بهش گوش میکنم

نه قطعا فکر نمی‌کنم یادت بره.

مقاومت؟

"+پروانه ها" بامزه بود...نپرس چرا چون نمی‌دونم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۲۲ مهر ۰۱
۰۰:۱۳

توی ندونستن غرق نشو ستاره

تجربه ثابت کرده بهتره بعضی چیزها رو ندونست.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۲۲ مهر ۰۱
۰۰:۱۵

بعضی چیزا

نه همه چیزو

می‌دونم.

𝑴𝒊𝑵. 𝒆𝑳𝒊

جمعه ۲۲ مهر ۰۱
۰۰:۲۴

کامنتای اینجارو که میخونم نمیتونم لبخند نزنم

اصلا کی گفت که لبخند نزنی؟

بایدم لبخند بزنی.

........ ...

سه شنبه ۱۱ مهر ۰۲
۱۹:۲۱

هی رگ آبی

از اینکه یهو دارم پیام میدم ببخش

ولی نتونستم خودمو گم نکنم و به اینجا نیام

اگه منو شناختی سلام*-*

سلام بابونه:>

عذرخواهی برای چی؟ خوشحالم که پیام دادی

راستش داشتم فکر می‌کردم چرا دیگه خبری ازت نیست

حالت چطوره؟

ℳ𝒾𝓏𝓊𝓀𝒾 ..

يكشنبه ۱۶ مهر ۰۲
۲۰:۳۳

دلم برات تنگ شده بود 3>

منم خوشحالم یادته منو

یپ

مجبور شدم وبمو بزنم ببندم

خوبمم

تو چی آبی قشنگم خوبی؟

منم همین‌طور:>

البته که یادمه مگه می‌شه فراموشت کنم؟

بمونی بابونه

نمی‌دونم راستش، می‌گذرونم فکر کنم

چه خبر؟

ℳ𝒾𝓏𝓊𝓀𝒾 ..

سه شنبه ۱۸ مهر ۰۲
۲۰:۲۶

🥲بمونی گل

سلامتی دارم فیک کالرز رو میخونم

چه رویایی

چه دوست داشتنی

خیلی زیباست خیلیی

جدا؟ خوشحالم داری می‌خونیش

خیلی زیباست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

کد امنیتی *

ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته می‌شوند

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

Join

دنبال کنندگان ۵۵ نفر

این وبلاگ را دنبال کنید

منوی وبلاگ

آخرین نظرات

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

پیوندها

BE

من کیم و اینجا کجاست؟